چند بیتی از شعر پرنده مهاجر سیاوش قمیشی در آلبوم رگبار
اى پرنده مهاجر
سفرت سلامت اما؟
به کجا میرى عزیزم
قفسه تمام دنیا
روى شاخه هاى دورى
چه خوشى داره صبورى
وقتى خورشیدى نباشه
تو همیشه سوتو کورى
باز در چهره خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت
باز من ماندم و یک مشت هوس
باز من ماندم و یک مشت امید
یاد آن پرتو سوزنده عشق
که ز چشمت به دل من تابید
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد ترا نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود
یاد آن شب که ترا دیدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه عشق
یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشک
حسرتی یخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از کف ندهم آسانت
ترسم این شعله سوزنده عشق
آخر آتش فکند بر جانت
فروغ فرخزاد
مرا درغروب یک احساس ناجوانمردانه کشتند...
هوای تاریک
نوری نمی دمید،
آسمان خیس بود،
بغض هم داشت،
شاید چشمانم تر بود،
مرا مرگی بود!
مرا در غروب یک احساس بی رحمانه کشتند...
مرا که جرمم خالیست،
بودنم پنهانسیت،
مرا آرام نیز کشتند...
الان هیچ نمی گویم ،
هیچ ولی نشنو،
بغضم را بی صدا در گلویم کشتند...
مرا که فریادم جز یک خیال نبود... کشتند،
حال، آرام می گیرم در این قبر سخت سکوت،
بعد ها که گذشتی،
بگو اینجا عاشقی آرام خوابید...
تا ابد عشقش...
برات قصه میگم تا که بخوابی
دیگه اشکی نریز نکن بیتابی
میگم حکایت بره و گرگه
برات میگم که دنیا چه بزرگه
بخواب ای کودک من گریه بسه
از اشکای تو این قلبم شکسته
نذار مروارید چشمات حروم شه
لا لایی میخونم تا شب تموم شه
لا لایی کن لالایی کن لالایی
تویی که پاکترین خلق خدایی
لالایی کن گل ناز قشنگم
ملوس کوچیک مست و ملنگم
برای خواندن ادامه شعر به ادامه مطلب برید
در بیکران های زندگی به دنبال طلوع دوباره ام می گردم
به دنبال روز های فرورفته در سراب خیال
به دنبال اشک های روان شده از سر هیچ
به دنبال غریبه ای آشنا در ژرفای احساس و اعتماد ...!
اگر هنوز هم باری از صداقت بر شانه های تکیده از رنج دروغ باقی باشد
اگر هنوز هم نغمه ی زلال گل ها ی نیلوفر از برکه ی خواب های تهی به گوش رسد
در بیکران های زندگی ....
در ژرفای خیال ...
به دنبال طلوع دوباره ام می گردم ...
اگر هنوز هم ...!
اگر هنوز هم قلب ماتم زده ام ...!؟
اگر هنوز هم فریاد یخ زده ام ...
یارای ذوب شدن داشته باشد !
اگر هنوز هم تماشای آسمان نیلگون خیال ، منتهای لذت باشد .
اگر ... شاید ... هنوز هم ...!