هشت موضوع شگفت انگیز از زندگی آلبرت انیشتن، که شما هیچ گاه آنان را نمی دانستید. بله،همگی ما می دانیم که انیشتن این فرمول[e=mc2] را کشف کرد. اما واقعیت آن است که چیز های کمی در مورد زندگی خصوصی اش می دانیم،خودتان را بااین هشت مورد،شگفت زده کنید!
یکی از ملوک مرضی هایل گرفت که اعادت ذکر آن ناکردنی اولی. طایفه حاکمان یونان متفق شدند که مرین درد را دوایی نیست مگر زهره آدمی به چندین صفت موصوف . بفرمود طلب کردن. دهقان پسری یافتند بر آن صورت که حکیمان گفته بودند . پدرش و مادرش را بخواند و به نعمت بیکران خشنود گردانیدند و قاضی فتوا داد که خون یکی از رعیت ریختن سلامت پادشه را روا باشد. جلاد قصد کرد . پسر سر سوی آسمان برآورد و تبسم کرد . ملک پرسیدش که در این حالت چه جای خندیدن است ؟ گفت ناز فرزندان بر پدر و مادران باشد و دعوی پیش قاضی بردند و داد از پادشه خواهند . اکنون پدر و مادر به علت حطام دنیا مرا به خون در سپرند و قاضی به کشتن فتوا دهد و سلطان مصالح خویش اندر هلاک من همی بیند بجز خدای عزوجل پناهی نمی بینم.
پیش که برآورم ز دستت فریاد؟
هم پیش تو از دست تو گر خواهم داد
سلطان را دل ازین سخن بهم برآمد و آب در دیده بگردانید و گفت : هلاک من اولی تر است از خون بی گناهی ریختن . سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و نعمت بی اندازه بخشید و آزاد کرد و گویند هم در آن هفته شفا یافت.
همچنان در فکر آن بیتم که گفت :
پیل بانى بر لب دریاى نیل
زیر پایت گر بدانى حال مور
همچو حال تو است زیر پاى پیل
ترکه با دوست دخترش میرن پارک ترکه میگه :عزیزم اگه این درخت کاج زبون داشت الان به ما چی میگفت ؟ دختره میگه اگه زبون داشت میگفت کره خر من زردآلوام نه کاج
میدونید اگه یه مرد وارد حموم زنونه بشه چی میشه؟ زنا میکشنش ولی اگه یه زن وارد حموم مردونه بشه مردا همدیگرو میکشن !!
مریض: دکترجون من دائم دارم فکر میکنم که یک گاوم!دکتر: خوب این خیالات از کی برات پیدا شده؟ مریض: از وقتی که یک گوساله کوچیک بودم
برای صرف جویی در مصرف سوخت از خانمهای عزیز خواهشمندیم با اولین بوق سوار شوند
شعاره دخترها:نه روسری- نه تو سری- حکومت دوس پسری......شعاره پسرها: نه سربازی- نه جانبازی- بزن بریم دختر بازی
نوشتن از کسی که هم شاعر است ،هم نقاش و هم عارف مسلک و نوشته های احساسی اش هم میلیون ها طرفدار دارد ، کار راحتی نیست . انگار چیز دیگری نمانده که بگویی و هرچه را که بگویی و هرچه را که بخواهی دوباره بگویی جلوی نثرسهراب،چیزی کم دارد و اصلا مگر چقدر میشود گفت که سهراب کاشانی است و سال ۱۳۰۷ متولد شده ؟ چقدر میشود گفت که پدر سهراب هنر دوست بود و کارمند اداره پست؟ اصلا چرا باید همه بدانند که اسم دبستان سهراب در کاشان چه بوده است و چه اهمیتی دارد که سهراب سال ۱۳۱۹ ابتدایی اش را تمام کرد و سال ۱۳۲۲ دبیرستان اش را و بعد این ۲ عدد را از هم کم کرد و فهمید که سهراب ۳ سال و چندماه دبیرستان میرفته. اما میشود گفت و باید گفت که سهراب وقتی درروستا مامور مبارزه با ملخ ها بوده ، حتی یک ملخ هم نکشته و فکر می کرده که «اگر محصول را میخوردند، پیدا بود که گرسنه اند» این مهم است که تمام رویا های سهراب راه به بیابان دارد ؛ مهم است که وقتی به ون گوگ برمیخورد ،آدمی دیگر می شود و «طعم یک استحاله را تا انتهای خواب» در دهانش حسمی کند؛ مهم است که سهراب عاشق پرواز است و به پرنده ها حسودی میکند؛«دیروز چیزی را نقاشی کردم به نام " آواز هنری پرنده ". این روزها تم پرنده، ارگانیسم مرادراختیار دارد. مفصل های من آمادگی پرواز را اندازه میگیرند. پرنده؛ تنها وجودی که مرا حسود میکند. از بچگی حسرت پرواز داشتم ام.یک جورحسرت شیمیایی که مثل دیاستاز واکنش های مرا تند میکند.پرنده آزادی ive است؛ آمیزه ای است از موسیقی و پر . من پرنده ها راخیلی شنیده ام؛ پرنده ها را خوب دیده ام.آرزوی پریدن ولم نکرد .هر وقت روی بلندی می ایستادم،نبض من درسمت پرندگی می زد . چیزی می شدم میان زمین و پرواز . بعد ها تماشای take off یک هواپیما مرا تا سطح یک اشتیاق کودکانه بالا می برد »
صدای پای آب
اهل کاشانم
روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن شوقی
مادری دارم بهتراز برگ درخت
دوستانی بهتر از آب روان
و خدایی که دراین نزدیکی است
لای این شب بوها پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب روی قانون گیاه
من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف می خوانم
پی قد قامت موج
کعبه ام بر لب آب
کعبه ام زیر اقاقی هاست
کعبه ام مثل نسیم باغ به باغ می رود شهر به شهر
حجرالاسود من روشنی باغچه است
اهل کاشانم
پیشه ام نقاشی است
کاشان | قریه چنار | تابستان 1343