زندگی به امواج دریا مانند است
چیزی به ساحل می برد و
چیزی دیگر را می شوید
چون به سرکشی افتد
انبوه ماسه ها را با خود می برد
اما تواند بود
که تخته پاره ای نیز با خود به ساحل آورد
تا کسی بام کلبه اش را بدان بپوشاند
با تشکر از سیاوش جان که این شعر را فرستادند
دل بیقرار و روح خسته ام آرام گیرد
دل طوفان زده و فکر آشفته ام سامان یابد
کابوس زندگی را در ذهن خسته ام دفن سازم
برای همیشه به پایان رسم.............
پوتین برای سرباز های جدید
بازداشتگاه نم کشیده
اسلحه 10 عدد
و دست بند به تعداد کافی
پول قبض گاز را باید بدهیم
پول آب جدا
پول برق را هم باید بدهیم
و دیگر هیچ
به به ... به به ... احسنت
خواهم مُرد
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مُرد
مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مُرد
تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند
سایه در سایه آن ثانیه ها خواهم مُرد
شعله ها بی تو ز بی رنگی دریا گفتند